33-315

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دیشب با مهربان دوستم تماس گرفتم که درباره هدیه تولد دوست جدی م صحبت کنم. 

میخواستم اگه موافق بود با هم بگیریم.

کلی توضیح داد که خودش از قبل برنامه داشته که مهمونی بده برا تولد ولی فلان روزش کاری داره و یه روز دیگه فلانی نمیتونه بیاد و اینکه هدیه چی بگیریم و چی نگیریم و... که یهو خودش حرفشو قطع کرد و گفت: اصلا اینا رو بی خیال... یه چیزی میخوام بگم، تو نشنیده بگیر...

دوست جدی م یکی دو روزه که فهمیده پدرش یه تومور داره... و وضعیت جسمیش اصلا خوب نیست... یکی دو ماهه تشخیص یه بیماری ویروسی داده بودن... ولی تازه فهمیدن اشتباه بوده.. 

...


عذاب وجدان دارم...

برای این یک ماهی که میدونستم پدرش مریضه، ولی هیچ وقت یادم نبود حالشو بپرسم... 

که فکر میکردم چیزی نیست و داره خوب میشه.

برای این مدتی که همراهش نبودم.

برای این مدتی که براش وقت نذاشتم.

برای از دیروز تا حالا که بهش زنگ نزدم...

نمیتونم درست موقعیتمو نسبت بهش تحلیل کنم...

فقط به شدت غمگینم و احساس عذاب وجدان دارم... احساس میکنم خیلی بی معرفتم...

...

اصلا انگار هر موقع از یکی غافل میشم، طرف تو همون تایم براش گرفتاری ای پیش اومده...

...

داره صبح میشه. خوابم نمیبره... 

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 197 تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1396 ساعت: 9:19