37-37

ساخت وبلاگ

امکانات وب

وسط چادر بازی (من به عنوان مامان بسه، اون به عنوان بابای بسه، یه خرسی دایناسوری گربه ای چیزی میشه خود بسه، بعد یه سر چادر خونه ای مامان رو گره میزنیم به بند رخت، یه سرش رو به صندلی، میشه چادرمون کنار رودخونه...) یهو گفت:
- عمه تو نی نی بودی؟
- آره عمه.
- ینی کوچولو بودی؟
- آره
بعد دستاشو به هم نزدیک کرد و گفت:
- ینی واقعنی اینقد؟
- آره عزیزم.
- مامانمم نی نی بوده؟
- آره مامانتم نی نی بوده.
- اون مامانا که ما نمیشناسیمم نی نی بودن؟!
- آره خب! عمه همه اولش نی نی بودن.
- ینی مامان بزرگا هم نی نی بودن؟!!!
- آره دیگه! مگه عکسهای کوچولوئیای مامانی رو ندیدی؟!
چند لحظه سکوت کرد و بعد با هیجان گفت:
- عمه؟!!!
- جونم عمه؟!
- ینی باباها هم نی نی بودن؟!
- آره!
چشماش گرد شد از جا پرید و با دست زد رو لپش و گفت: یاااا پنج دست باقلوا!!!...

پ.ن
بجای تن، گفت دست
و به جای...

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت: 2:56