37-149

ساخت وبلاگ

امکانات وب

استاد که میاد و میره، تا چند ساعت زیر و رو ام...
دگرگونم... بیتابم...
و دلتنگ...
...
در حضورش، انگار تو یه دنیای دیگه م... یه دنیا سرشار از زیبایی و‌ شاعرانگی...
وقتی هست، حالم خوبه... حس میکنم نسخه ی بهتری از خودمم...
یه لطافتی هست تو سرانگشت استاد، یه نوای دل انگیزی هست در صدای چکشش، یه پیچ و تابی داره حرکت قلم در دستانش که انگار روحمو  جلا میده... دیدنش وجودمو پر از شوق میکنه...
یه حسی شبیه اشتیاق به زنده بودن و زندگی کردن...
دلم میخواد لحظاتی که در حضورش میگذره رو به تمامی و بدون از دست دادن آنی زندگی کنم و باشم... با همه ی وجود...
من آدم شاعر مسلکی نیستم... ادبیات شاعرانه ای ندارم... ولی گاهی، مثل همین الان، دلم میخواد شعر بگم... یه چیزی که باهاش بتونم ابراز کنم این سرخوشی و‌ بیقراری رو...
انگار وجود این آدم همون طور که به فلز سرد، گرما و نرمی و لطافت میبخشه، اون طور که بدن بیروح ظرف رو به رقص در میاره، روح من رو هم گرم میکنه و به سوی زیبایی حرکت میده و وجودم رو پر میکنه از میل به زیستن، دیدن، شنیدن، بوییدن، چشیدن و لمس کردن زندگی...

خدایا...
هزاران بار شکرت برای نعمت حضور چنین آدمهایی در این دنیا...
آدمهایی که به یادم میارن هنوز دنیا جای قشنگ و زیباییه...

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت: 2:56