34-63

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دست خودم نیست، همش یاد اون روز کذایی میفتم که برای چکاپ یک سالگی جوجه ازش خون گرفتن و ترسید...

ترس نه... وحشت... پنیک اتک... چه میدونم... 

هنوزم بعد از یک هفته چشمای وحشتزده و صدای منقطع گریه ش یادم میاد و گلومو بغض میگیره... خدایا... 

و تبی که بعد از اون ترس شروع شد.

این یک هفته شبهای پر دلهره ای داشت که جوجه تا صبح بیتاب بود و توی تب میسوخت...

یک هفته ای که اندازه کل این یک سالش گریه کرد... و غذا نخورد...

...

و خدا رو شکر که گذشت... 

...

خدا همه ی بچه های بیمار...نه، همه ی بیماران رو شفا بده...

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 186 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1396 ساعت: 15:21