34-48

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دو ساعت بود منتظر بودم بیدار شه.

که یهو صدای نق و نوقش بلند شد.

دویدم سمت اتاقش 

دیدم دستشو گرفته به نرده های تختش و وایساده داره غر میزنه. 

با خوشحالی بهش سلام کردم.

خندید. 

چشماش پف کرده بود. 

بعد یهو نشسته تو تخت و آروم آروم خودشو کشید عقب تا گوشه تخت و بعد با لبخند چند بار زد رو تشک و منو نگاه کرد.

گفتم: خب آخه چجوری؟!

پشت پستونکش از خنده ریسه رفت و دوباره تپ تپ زد رو تشک!

برگشتم و به مامانش که پشت سرم بود گفتم، برم؟!... نشکنه تختش!

قفل نرده رو باز کرد و حفاظو داد پایین و گفت نه، نگران نباش!

جوجه پستونکشو پرت کرد بیرون و از خوشحالی جیغ کشید!

نرده ها رو کشیدم بالا و مچاله شدم تو تخت!

یه لحظه نشست پیشم... بعد سرشو گذاشت کنارم رو بالش و با خنده نگام کرد، بعد پاشد و به عروسک چرخون بالای تختش چنگ انداخت... بعد دوباره خودشو پرت کرد رو تشک و چند لحظه ای آروم گرفت... بعد بلند شد و با صدای عروسکش دست زد و رقصید... بعد خودشو پرت کرد رو شکمم و خندید... بعد ملحفه شو کشید رو سرم و دالی کرد... بعد رو پنجه پا بلند شد و دستشو کشید و به زور از کمد کنار تخت لاک پشتشو آورد پایین و دست و پاشو بهم نشون داد... بعد اومد نشست کنارمو و با اون انگشت کوچولوش کف دستم دایره کشید که ینی لی لی حوضک!...

...

آخه من نمیرم براش؟!...

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 186 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 17:23