34-197

ساخت وبلاگ

امکانات وب

بعد از سفر یک هفته ای برگشته بود و جوجه با کلی ذوق، قبل از اینکه بابا کتشو در بیاره، انگشت بابا رو گرفته بود و برده بود رو جاجیم کوچیک گوشه ی اتاق خواب نشونده بود تا باهم بازی کنن... اونجا محل اختصاصی جلسات خصوصی جوجه و باباست...

وسط خوندن هزار باره ی کتاب میوه ها، بابا صدام کرد و خواست در کیفشو باز کنم و اون بسته ای که توشه بردارم... خب بابا تخصص داره تو گرفتن سوغاتی های عجیب غریب!...

در کیفو باز کردم و دیدم تقریبا دو سوم کیف رو یه بسته بزرگ پیاز های کوچولو پر کرده!...

با حیرت به بابا گفتم: اینا دیگه چی ن؟!!!...

...

دیروز ظهر همه ی گلدونای خالی خودمو و گلدونای مادر جوجه و گلدونای دوست و فامیل که بهم سپرده بودن براشون گیاه بکارمو با یه گونی سی لیتری خاک بردم پشت بوم و بعد سه ساعت، موفق شدم حدود هفتاد تا از پیازها رو بکارم... 

و فک کنم هنوز همینقدر دیگه هم تو یخچال باقی مونده باشه... 

ضمن اینکه بیست سی تا رو هم تقسیم کردم و بردم دادم به چندتا از دوستام...

...


و حالا من و جماعتی چشم انتظار سبز شدن و گل دادن نرگس هامون هستیم...



پ.ن

نصفه شب مهربان دوستم مسج داد که: از این به بعد تو دعاهات نرگس های ما رو هم دعا کن گل بدن! :))

نوشتم: باشه... راستش برای نرگسای خودمم امروز آیت الکرسی خوندم فوت کردم بهشون!


پ.ن.2

دیروز تو پشت بوم حسابی سردم بود و همش میترسیدم اون نرگس های بالقوه هم سردشون بشه و سینه پهلو کنن!


پ.ن.3

گیاه بگونیای گوشه اتاقم سالهاست گل نداده، چون احتمالا هیچ وقت تغییر فصلو نفهمیده! بس که همیشه دماش ثابت بوده!


پ.ن.4

من از اون مامانای اولترا حمایتگر بچه اسپویل کنم!

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 214 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 7:21