33-90

متن مرتبط با «słowackiego 27» در سایت 33-90 نوشته شده است

38-277

  • ترس افتاده تو‌ جونم...و فکرای پریشوون که نمیذارن بخوابم...سر شب هدیه زنگ‌زد. کارگاه بود. با صدای لرزون گفت یه مردی انگار پشت دره. میخوام برم خونه، ولی جرات ندارم. کسی تو ساختمون نیست که بگی بیاد پایین؟!کارگاه ما، طبقه ی اول یه ساختمون اداری، مسکونی ه.و دو تا طبقه ی اول، اداری، و خب طبیعتا در این ای, ...ادامه مطلب

  • 36-271

  • داشتم با دقت سرتاپای پزشک اورژانسو تماشا میکردم...گانی که زیپشو کشیده بود تا زیر چونه ش و کلاهی که دور تا دور صورتشو گرفته بود.ماسک تا زیر چشماش و نقاب طلقی از پیشونی تا روی بینی، دستکش و نهایتا کاوری, ...ادامه مطلب

  • 36-273

  • هشت لبخند نود و هشتچه حس عجیبی بود مرور کردن یک سال گذشته...خصوصا این یک سالی که آسفالت شدیم... و پیدا کردن لبخندهاش...این لحظات برام دوست داشتنی بودن: - روز تولدم که مامان سفر بود و من پیش عمه خانوم , ...ادامه مطلب

  • 36-279

  • گوشی رو تخت ثابت بود. صدای تاپ تاپ پاش اومد و بعد خودش که دو تا از عروسکای نوزادیش همراهش بود. یه هشت پای آبی که همیشه ی خدا یکی از پاهاش تو دهنش بود. و یکی دیگه م یه زرافه رنگارنگ که ازش زنگوله و سوت, ...ادامه مطلب

  • 35-272

  • کلافه، انگشتمو گذاشتم رو گوشم و نگاش کردم... گفت: چیه؟! سمعک؟! سر تکون دادم که: آره... و رفتم تو آشپزخونه که براش چایی بیارم و یه کمم آروم بشم... وقتی برگشتم دیدم یکیشو گذاشته. تلوزیونو روشن کردم. تکر, ...ادامه مطلب

  • 35-227

  • ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش, ...ادامه مطلب

  • 33-275-2

  • برف؟!...  خب چرااااا!!!!... ریست شده هوا انگار. دادا و گلی سررررما خوردن! مامان گفت نمونن خونه. افسرده میشن. پاشن بیان خونمون.  هر کی یه گوشه افتاده. منم گلوم درد میکرد... تایم خوابمم که کلا پشت و رو شده. عصری مامان اینا میخواستن برن عید دیدنی. دیدم اگه نرم میمونه. هر کی یه سر شهر. نهایتا هم که باید, ...ادامه مطلب

  • 33-276

  • بابا چندین ساله که دیگه پشت رل نمیشینه... مامان هم حوصله ش نمیگیره با اون ماشین خسته مون رانندگی کنه... منم که کلا دیگه یادم رفته!...  دکی یه بار گفت، تو یه کاری رو انجام نمیدی که آدم مخش سوت میکشه!!! خاله اومده بود خونه مون عید دیدنی. بعد چون تنها بود و حوصله نداشت خونه فامیلای دور رو تنهایی بره و , ...ادامه مطلب

  • 33-277

  • یه پستونک هایی هست که به جای اون قسمت لاستیکیش، یه کیسه ی توری داره. توش یه تیکه کوچیک میوه میشه گذاشت و داد دست بچه.  اونوقت بچه هم میتونه با میوه هه کلنجار بره، خصوصا اگه دندوناش هنوز در نیومده باشه، و هم توری ه نمیذاره تیکه ی درشت وارد دهنش بشه. اینو امروز برای اولین بار جوجه تجربه کرد. یعنی من ب, ...ادامه مطلب

  • 33-278

  • در یک بعد از ظهر زیبای بهاری، هر کی تو اتاقش و در آرامش مشغول استراحت بود که زنگ تلفن به صدا در اومد... بعد دیگه تا دوازده شب فقط مهمون بود که یهو میومد و میرفت و بعضا هم نمیرفت!... یعنی مامان با وجود اون همه آدم و سر و صدا و پذیرایی و چایی بده، شیرینی تعارف کن، ظرف آجیل پرکن، تازه شامم درست کرد برا, ...ادامه مطلب

  • 33-279

  • دیشب اونقدر خسته بودم که خوابم نبرد... آفتاب زده بود که تازه پلکام سنگین شد. گنگ امروز برنامه ی صبحونه داشت. پل طبیعت. مسج دادم که نمیام و گوشیو فلایت کردم. دو سه ساعت نگذشته بود که بر اثر ضربه ی یک دست تپل کوچولو به صورتم از خواب پریدم.  نصف مخم خواب بود. کمی باهاش بازی کردم، ولی بعد ترسیدم پرت شه, ...ادامه مطلب

  • 33-275

  • خوابم نمیبره... اینم یه شروع خوب برا امسال! داشتم با دکی حرف میزدم... خیلی طول کشید...  ساعتم که ازش کم شد. دیگه تا خدافظی کنیم نصفه شب بود. ساعتو کوک کردم.  بین خواب و بیداری بودم... چون هم تیک تیک ساعتو میشنیدم و هم داشتم خواب میدیدم... تو یه اتاقی داشتم راه میرفتم که از سقفش یه عالمه پرده ی حریر , ...ادامه مطلب

  • 33-272

  • اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَ نَبِیِّکَ ، وَ اُمِّ اَحِبّائِکَ وَ اَصْفِیائِکَ ، الَّتِی انْتَجَبْتَها وَ فَضَّلْتَها وَ اخْتَرْتَها عَلى نِساءِ الْعالَمینَ ، اَللّـهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّها ، وَ کُنِ الثّائِر, ...ادامه مطلب

  • 33-90-2

  • بلخره بسته بندی ش کردم. یه دور هم دورش بابل رپ بستم. ... پوف! ... شش صبح آقاهه میاد تحویل بگیره. نخوابم دیگه... چه کاریه!...,sort code 90-33-22,33-05 90 st 2a,90 28 33,90 28 33 томск,słowackiego 27/33/90,33-20-90,90-33-23 ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها