مدتهاست که نمی نویسم، ولی تقریبا هر روز به نوشتن فکر میکنم. تو سرم پر از حرفه ولی دستم به تایپ کردن نمیره... و این بده... چون انگار هی داره مخم سنگین و سنگین تر میشه. دلم میخواست از امروز یه کاری رو استارت بزنم. دیدم دو، دو، دو، تاریخ زایمانم که نشد! تاریخ عقد و عروسی هم نشد. تاریخ آشنایی هم نشد... خلاصه مبدا هیچی نشد... بعد فکر کردم گفتم حالا همه چی که رابطه نیست، بیا و یه کار دیگه رو شروع کن. برای همین به مربی بدنسازی ای که مدتهاست میخوام برم پیشش، پیام دادم و درخواست کردم بهم یه وقت بده... جواب نداد... یه کم تو خونه تابیدم و گردگیری کردم و آشپزخونه رو مرتب کردم و یه قهوه برای خودم درست کردم و به این فکر کردم که امروز، روز عیدی، با تاریخ به این باحالی، مبدا چی بشه... دیدم همه ش دلم اینجاست... چرا امروز روز بازگشت به وبلاگ نباشه... پ.ن اگه کسی هنوز اینجا رو میخونه، بهم بگه... خوشحال میشم! بخوانید, ...ادامه مطلب
کف آشپزخونه، بین اجاق گاز و یخچال و تکیه به کشوهای قاشق چنگال ها و پلاستیک ها، جای محبوب من برای نشستن و فکر کردنه! گاهی وقتا هم دست دراز میکنم و از تو فریزر یه چیزی برای خوردن شکار میکنم. مامان رفته بیرون و من باید ناهار درست کنم... ظرف برنج خالی بود... پلن بی، کوکو بود... برای اینکه سر ذوق بیام، فکر کردم با یه چیز متفاوت درست کنم... و اینطوری شد که ساقه و برگ کرفس رو ساتوری کردم و با زرشک و گ, ...ادامه مطلب
دیشب به تلخی گذشت... و تلخیش سر ریز شد به امروز... ... ماه که تا ابد قرار نیست پشت ابر بمونه... اصلا ما به همین امید زنده ایم..., ...ادامه مطلب
گفت: ببخشید که ناراحتت کردم... گفتم: نه نه اصلن... ... ناراحت نشدم... قسم میخورم... ... حرفاش که تموم شد، شب بخیر گفتم، گوشی رو خاموش کردم، چشمامو بستم و خوابیدم... ... حالا بعد از بیست و چهار ساعت... انگار کن یه چیزی اون زیر گفته بود، تق... یه ترک کوچیک... یه لرزش کوچیک... که حالا رسیده بالا... ... برام نوشته بود: تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی...,tca 33-3-105,33 3 105 ...ادامه مطلب
دوباره محرم اومد...... روسری مشکی مو بعد از یک سال از تو کمد در آوردم و اتو کردم. ,33-105,33 1050r15,33 1050 tires,33 1050r15 tires,33 1052 microphone,33/1050r16,33/105a darling point rd,33/105a darling point,33-1050a,33/1050r20 ...ادامه مطلب
با دوست جدی م اومدم پیش استاد فلزی باز... کلافه م... میخوام هرچه زودتر برم از این فضا بیرون... هی انگار یه چیز سنگینی رو سینه مه... که نفس کم میارم... ... _ بهم پیشنهاد رابطه ی جدی داد... _ خب؟!... مثه آدم تعریف کن... _ ازم خواستگاری کرد... _ پیش بینی میکردم... _ سخت بود بهت بگم... ولی باید میگفتم... به تو باید میگفتم... , ...ادامه مطلب
مخ ایده آلیست کامل گرای گیر بده ی کلید کنم، کار دستم داد و من تا فردا شش صبح هم مهلت گرفتم. ... شب ژوژمان واقعی امشبه... مکن ای صبح طلوع...,33-900,33 90s trends,33/90 in simplest form,33 9089,33 90,33/90 cambridge street stanmore,33-902,33-9026,33 90 € to usd,33-9052 ...ادامه مطلب
بلخره بسته بندی ش کردم. یه دور هم دورش بابل رپ بستم. ... پوف! ... شش صبح آقاهه میاد تحویل بگیره. نخوابم دیگه... چه کاریه!...,sort code 90-33-22,33-05 90 st 2a,90 28 33,90 28 33 томск,słowackiego 27/33/90,33-20-90,90-33-23 ...ادامه مطلب