34-187

ساخت وبلاگ

امکانات وب

با هر تکونی که زیر پتو میخورم یه صدای گومپی، پوفی، جیرینگی، تقی، چیزی میاد... و من هی قیافه ی پسر جغد همساده پایینی میاد جلو چشمم که میدونم هنوز بیداره و سرش تو کتاب...


اولیش شسوار بود که گومپی از رو تخت افتاد پایین... یادم باشه صب بلند شدم سیمش نگیره به پام...


بعد از جلسه دفاع ری، یکراست اومدم خونه. بس که دلم شور مشقامو میزد... 

سر ناهار برای مامان از جلسه ی دفاع تعریف کردم. از ری که امروز خیلی خوب و مایه افتخار و غرورم بود... از دوستام و دوستاش که دیدنشون همیشه شادم میکنه...


دومیش دسته کلیدم بود که خورد زمین و جیرینگ صدا داد... باید صبح بذارمش تو کیفم. یه وقت پشت در نمونم...


یه واگیره رو به قول دوستم کوبیدم. خوب شد... یک ساعتی طول کشید... واگیره دومو که شروع کردم انگشتام دور قلم قفل شده بود. باز نمیشد... برا واگیره سوم، چکش رو که دست گرفتم کتف راستم شروع کرد به سوزش و پشت سرش سردردم شروع شد...

من چرا با وجود اینکه سالهاست گردن درد دارم ولی همه ی کارام یه جوری ن که همیشه کتف و گردنم باید درگیر باشن؟!...


سومیش یه کپه لباس بود که پوف از ته تخت افتاد زمین...


دکی شااااد و پرانرژی و با لبخند سبد گل رو دستش گرفته بود و با ذوق پیش پیش میرفت سمت ساختمون دانشکده که یهو برگشت و گفت: واقعا هیچ چیز لذت بخش تر از گل بردن برای جلسه دفاع دوستت نیست...

بهش گفتم: علم زده!... منو انگار با یه کش بستن به سر در ورودی که هر چی ازش دور میشم و سمت ساختمون دانشکده میرم، انگار نیرویی که داره منو به سمت مخالف میکشه بیشتر میشه... الان فقط میخوام از اینجا در برم!...


احتمالا یه روسری هنوز مونده... که امیدوارم سر نخوره و صبح چروکیده شو رو زمین نبینم... 


چرا غضنفر جلسه ی دفاع من استاد مشاورم بود؟!...

چرا این خاطره ی لعنتی اینقدر تلخه؟!... 


واقعا این بالش های هوشمند رو کاهش گردن درد تاثیر دارن؟!... چند وقته دارم بهشون فکر میکنم!...



33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 185 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 7:21