نقشه ها حاضر نبود. رفتم از دوستم بگیرم. یه سری از کارها رو هم بسپرم بهش. پسرش موقع برگشت، با چشمای پر از اشک وایساده بود جلو در و دستاشم از هم باز کرده بود که: تو امروز با من بازی نکردی! نمیذارم بری! ... رفتیم پیش استاد فلزی و دوست جدی م کارهاشو قاب گرفت. خیلی خوب و حرفه ای شدن. استاد آخرش ازشون عکس گرفت برای صفحه ی اینستاگرامش. ... به مامان گفتم، میترسم بمیرم و ساخت این ماکت تموم نشه!!! ... از آدما بت نسازیم!,33-1318,33-1314,33-1313,33-1318 arizona,33-1310,33/131 adelaide terrace,33-1312,33-1315,33-1319,33-1311 ...ادامه مطلب